خانه ام خيابان قصرالدشت

مقالات طراحي لوگو و آرم و گرافيك

خانه ام خيابان قصرالدشت

خانه ام خيابان قصرالدشت- خيابان آزادي- بود. روبه روي كوچه مختار تبريزي يك نانوايي بربري بود. هروقت مي رفتم نان بخرم، در حالي كه من و چند نفري در صف بوديم، چند نفري مي آمدند و مي گفتند شاطر سلام. نانشان را مي گرفتند و مي رفتند و ما هم دو سه تنوري آنجا ميمانديم و معطل ميشديم. 
خانه ام آمد ولنجك. يك نانوايي بربري بود. اينجا هم شاطرش چندين آشنا داشت و همان آش و كاسه بيشعوري برپا بود.
 خانه ام منتقل شد به دركه. اينجا ديگر شاطرش خيلي آشنا دارد و همان داستان قبلي
بيشعوري شاخ و دم ندارد. خوش به حال آنان كه با شاطر آشنايند. بيشتر مي خوابند، زودتر نان مي خرند، جلوي زن و بچه و مهمان و مردم عزيزترند، در صف نمي ايستند و همه ما در صف ايستادگان را آدم كه هيچ، گاو هم فرض نمي كنند. 
اينان آدمهاي موفق ما هستند. بالا تا پايين اين جامعه شبيه همين نانوايي بربري است. 
مردمانيكه اعتراض را فراموش كرده اند. هر بار كه در صف نان بربري اعتراض كرده ام، بقيه، به خصوص مسن ترها، مي گويند خون خودت را كثيف نكن.همينه. 
بيشعوري عجب قدرت بازتوليدي دارد. 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.